كاشتن برداشتن
هدفم كاشتن است
كاشتن سرو و گل سوسن و ياس
حرفه ام بي كاريست
از براي هدفي بي مفهوم
من نميدانم چيست
ديگران هم گويند،كاشتن بي معنيست
اگر اين گونه كه ميگويند است
پس چرا مي كارند
پس چرا مي كارند
شايد اين گونه نخواهد بود كه تو مي گويي
شايد اصلا كاشتن بهر تمنا باشد
از براي هدفي نا معقول
هدفم نا معلوم
حرفه ام بي كاريست
آس و پاس از همه ام
جان ندارم كه فدايش بكنم
هرچه دارم هنري ذهني است
و چه سخت است كه بفهماني اش
و چه سخت تر كه بگنجاني اش
كاشتن برداشتن
عده اي هم مي چرند كاشته ام را
تا كه شايد فربه از هوش شوند
نه چنين نيست
گفته ام بي معنيست
شايد آنگونه كه مي خواهم نيست
شايد آنگونه كه در ذهن شنيدم،
ديده ام دست تمنا دارد
باز مي جويم دشت
دشتي از نوع خزان
تا درآن كاشتني ديگر گيرم پيش
اين چنين است حرفه بيكاران
دفترم شد پايان
نظرات شما عزیزان: