اشعاري چند از شاعري نو
 
 

اول شعرم سلام و احترام

بعد تعظیم و نمازو یک کلام

خط دوم را نیایش کرده ام

در جوار عشق خواهش کرده ام

روی زانوو دو دستم سجده ام

ا شک ها را همچو باران کرده ام

از ته این دل روایت کرده ام

از جدایی ها شکایت کرده ام

گفته ام این دل چرا نالان شده

جفت خوشحالان و بد حالان شده

رنگ باطن را ببین و ظاهر است

گفتنی هایم برایم نادر است

نزد آن ایینه بی منتها  

از امامش من نخواهم شد جدا

شعر من این بار فرقی میکند

از دیار عشق شرقی می کند

گفته اند آنجا ضمانت می دهند

بند آهو را امانت می دهند

گفته اند آنجا امام من رضا 

قاضی عادل که می دادش جزا

از نگاهش شعر نو آموختند

وز فراقش چند ملت سوختند

اولین روز بهار است و زمین

شعر سرما می زند بر روی زین

ساعت تحویل سال نو شده 

غلغله ای در پیاده رو شده

روبروی گنبد زرین ببین

جمعیت از شرق و غرب این زمین

آنچنان در این مکان غوغا شده

گوییا که محشر کبری شده

آسمان هم در افق گلگون شده

ابر ها از خاطرش بیرون شده

چشم ها لو ءلوء گرفته خیس و تر

خون خشکی در وجودش چون گهر

از سر ناقوس این شهر عظیم

طبل و شیپوری به روی اهل دین

ذسته دسته موج فوجی بی نظیر

مانده اند مبهوت از این دیر کبیر

استجابت می شود در این مکان

هر چه می خواهی بگو و السلام


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:, :: 13:53 :: توسط : حميدرضا فلاح سراجكلايه

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید. اين وبلاگ صرفا جهت ثبت اشعارم ساخته شده، تقديم به شاعران ايران زمين
آخرین مطالب


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 21
بازدید کل : 15123
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



Alternative content