پادشاه عاشق
گويند كه در بلاد ما عشق افتاد
شاهي به گدايي دلي زشت افتاد
دل بي خبر از تمام احوالات است
شاها تو به شاهيت مكن او را پست
پستي نبود مرام شاهان د نكن
آيين شهان به از لعيمان تنكن
خاييدن زير لب همين او را بس
با خايش قدرتت دگر حالش نرس
چون شاهي و از شاه چنين كار نيايد
گر كار برايد دگر از شاه بكاهد